بخاطر جهیزیه دخترم دست به کار کثیفی زدم و ...!/آبرویم مهم نبود | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۱
جهیزیه دخترم واجب تر از آبرویم بود بخاطر آن دست به کار کثیفی زدم و..
من دزد نیستم و تاکنون هم هیچ وقت دزدی نکرده ام اما از روزی که معتاد شدم دیگر درآمدم کفاف هزینه های زندگی را نمی داد. 

با این وجود باز هم کار می کردم تا دستم را پیش دیگران دراز نکنم اما روزی که صاحبکار پیرم مبلغ زیادی پول را زیر قطعه ای چوب پنهان کرد دچار وسوسه شیطانی شدم تا با سرقت آن پول ها برای مدتی راحت زندگی کنم. این بود که با نگهبان انبار نقشه کشیدیم تا ...
این ها بخشی از اظهارات مرد 35 ساله ای است که به اتهام سرقت Stealing یک میلیون تومان وجه نقد دستگیر شده بود. او در حالی که بیان می کرد نه تنها پولی به دست نیاوردم بلکه کارم را نیز از دست دادم و مدت ها نیز باید زندانی Prisoner شوم، درباره وقوع این حادثه Incident به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یک خانواده ضعیف به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم. از همان دوران کودکی به کارگری مشغول شدم تا این که بعد از خدمت سربازی ازدواج کردم و صاحب دو دختر شدم. زندگی خوبی داشتم و با آن که کارگری می کردم از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار بودم به طوری که یک دستگاه خودروی  نیز خریدم تا خانواده ام بیشتر در رفاه باشند. اگرچه گاهی به صورت تفننی مواد مخدر Drugs مصرف می کردم اما اعتیاد نداشتم. تا این که چهار سال قبل به همراه خانواده ام و برای دیدن خواهرم به یکی از شهرهای شمالی کشور رفتیم و در راه برگشت از شمال کشور ناگهان کنترل فرمان از دستم خارج و خودرو واژگون شد. در این حادثه دلخراش همسر و یکی از دخترانم جان باختند. از آن روز به بعد من و تنها دختری که یادگار خانواده ام بود تنها ماندیم و من برای فرار Escape از ناراحتی های روحی و روانی به طور مداوم استعمال مواد مخدر را آغاز کردم. اگرچه اوایل همواره سر مزار همسر و دخترم می رفتم و برایشان فاتحه می خواندم اما آرام آرام مواد مخدر همه چیز را از من گرفت. یک سال بعد در حالی دختر دیگرم نیز به عقد پسر خواهرم درآمد که من در یک کارگاه مربوط به ایزوگام مشغول کار بودم و باید جهیزیه ای نیز برای دخترم فراهم می کردم. با این وجود دخترم بعد از برگزاری مراسم عقدکنان به خانه خواهرم رفت و من هم که تنها بودم خیلی از شب ها را در کارگاه می خوابیدم چون دوست نداشتم به خانه ای رفت و آمد کنم که روزی همه خانواده اطرافم بودند. با آن که صاحبکار 76 ساله ام مرد مهربانی بود ولی حقوقی که می گرفتم کفاف مخارج اعتیاد و زندگی ام را نمی داد. به همین دلیل نیز توان خرید جهیزیه برای دخترم را نداشتم تا این که روزی صاحبکارم را دیدم که تلفنی به شریکش می گفت پول ها را زیر چوب بزرگ مخفی کرده ام و ... با رفتن پیرمرد وقتی چشمم به پول ها افتاد وسوسه شدم تا آن ها را سرقت کنم صاحبکارم گاهی از این که موضوعی را فراموش کرده است سخن می گفت، من هم با خودم اندیشیدم اگر کسی به من مشکوک شود می گویم صاحبکارم به دلیل کهولت سن دچار فراموشی شده و حالا نمی داند پول هایش را کجا مخفی کرده است. این بود که موضوع را با نگهبان انبار در میان گذاشتم و پول ها را تقسیم کردیم. اما وقتی شریک صاحبکارم به او اطلاع داد که پولی زیر چوب نیست، او به من مشکوک شد و مرا در منطقه سپاد به دام انداخت. از ترس کتم را که حاوی پول های مسروقه بود به او دادم و فرار کردم اما مدتی بعد دستگیر شدم و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس Police پیشگیری خراسان رضوی

ركنا
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز