اصولگرايان بعد از شكست در رقابتهاي انتخاباتي سال ۹۲ و عدم توفيق در انتخابات ۹۴، اين روزها در انديشه بازگشت و نقش آفريني در فضاي سياسي كشور هستند و اين تلاشها با علم به اينكه نميتواند در خارج از قدرت به كنش سياسي تاثيرگذاري مشغول باشد و واكنش جناح رقيب خود را نسبت به گفتمان سياسي مدنظر خود بر انگيزد، صورت ميگيرد كه براي رفع اين مانع، مدتي است صحبت از بازسازي جناح اصولگرايي ميكنند.
بازسازي اصولگرايي با اهرم فشار اصلاحطلبان
بر كسي پوشيده نيست كه در مقطع فعلي، مفهوم اصولگرايي در نوع نگرش مخالفان دولت اعتدال به فضاي سياسي كشور خلاصه شده است؛ گويا اصولگرايان تنها در«پايداريها» خلاصه ميشوند و ادبيات آنها تنها در مخالفت محض با عملكرد دولت تعريف شده است. برخي در چنين شرايطي اين سوال را مطرح ميكنند كه«چرا اصولگرايي به عنوان يك جناح شناخته شده در دهه اول انقلاب كه احزابي مانند «موتلفه اسلامي»، «جامعه روحانيت مبارز» و غيره نماد آنها بود، اكنون محدود به تبعيت از نگرش «پايداريها» درباره مسائل گوناگون شده است؟ البته در اين ميان نبايد از تاثيرات ۸ سال دولت احمدينژاد بر اصولگرايان به راحتي عبور كرد كه نتيجه آن دلسردي حاميان اصولگراي آن دولتها بود؛ چرا كه به هر سو مينگرند مشكلات ناشي ازعملكرد دولت گذشته را در زير پرچم جريان اصولگرايي مشاهده ميكنند. در اين شرايط آنها نه قدرت بازسازي و نه توان نقد ريشهاي آن عملكردها را دارند، زيرا روزگاري تمامقد از آن دولت و نوع نگرشهايش درباره مسائل داخلي و خارجي حمايت كرده بودند.
راهكار اصلاحطلبان براي بازگشت اصولگرايان
در اين ميان اصلاحطلبان به دليل اينكه خواهان توسعه سياسي هستند با آغوش باز از بازگشت اصولگرايان و رقابت با آنها استقبال ميكنند. فعالان سياسي اصلاحطلب با توجه به شكست اصولگرايان، يك نسخه براي حضور موثر رقيب در صحنه سياسي تجويز ميكنند؛ نسخهاي كه البته طبيب آن بايد از جنس اصولگرايان باشد. پيشنهاد اصلاحطلبان بازسازي تئوريك اين جناح سياسي است. تاكيد اصلاحطلبان در اين بازسازي، پرهيز از سپردن فرمان اصولگرايي به «پايداريها» است. البته نبايد فراموش شود كه اصلاحطلبان از حذف جريان پايداري حمايت نميكنند، زيرا اعتقاد دارند همانند نرمش فكري و سياسي كه در طي دو دهه اخير در ميان جريان خود به وجود آمد، رقابت اين جريان پيشروي اصولگرا با اصلاحطلبان و ساير بخشهاي اصولگرايي ميتواند به تعديل بخشي از آراي آنها منجر شود. البته سابقه تاريخي اصلاحطلبان و نزديكي آنها به امام نشانگر انقلابي بودن اصلاحطلبان است؛ انقلابيگري كه بر حفظ شعارهاي انقلاب اسلامي و تاكيد بر آرمانهاي امام تاكيد دارد.
اصولگرايي يا انقلابيگري
در سوي ديگر اين روايت اصولگرايان هستند كه راه فرار از وضعيت موجود را تغيير نام ميدانند كه اگر اين تغيير نام براي جلب نظر مردم همراه با تغيير درنگرش نباشد، پذيرفتني نيست. اصرار اصولگرايان پيشرو به «پایان اصولگرايي» و جايگزينی«انقلابيگري» به جاي آن، استراتژي جديدي است كه اين بخش از اصولگرايان در دستور كار خود قرار دادهاند و به آرامي در جهت تئوريزه كردن آن حركت ميكنند. آنها حتي سعي دارند ساير اصولگرايان را در زير چتر جبهه انقلابيگري به تعريف خود، گرد آورند تا از اين طريق، مسير بازگشت به عرصه سياسي را هموار كنند. اين تغيير نام در حالي است كه تعديلي در مواضع قبلي اين طيف مشاهده نميشود. يكي از دلايل تصميم به تغيير نام جريان اصولگرايي به دليل آن است كه آنها به اين باور رسيدهاند كه لغت «پايداري» و هواداري از «احمدينژاد» تبديل به ضد تبليغ براي آنها شده است بنابراين نام «جبهه انقلابي» را براي خود برگزيدهاند. البته خطري در بازگشت اين نگرش با تغيير اسم وجود دارد و آن ضربهاي مهلك به انديشه اصولگرايي است كه بعد از صدمات هشت سال دولت قبل، اين ضربه ميتواند نگرش سياسي اصولگرايي را به تاريخ بسپارد. خطر ديگر انتخاب نام«جبهه انقلابي» این است که در مقابل جبهه غيرانقلابي و غربگرا موجب خواهد شد بخشي از هيجان اصلاحطلبان كه به واسطه آرامش سياسي پديدار شده است، فروكش كرده، به عرصه اصلاحطلبي بازگردند و نوعي رقابت همراه با تخريب در فضاي سياسي شكل بگيرد.
درنهايت
هرچند بازسازي هر نگرش سياسي در هر زمان مطلوب است اما بازسازي به معني ايجاد انسجام فكري حول بازگرداني اصولگرايان شناخته شدهاي مانند علي اكبر ناطق نوري و اعضاي جامعه روحانيت مبارز و بازسازي تشكيلاتي مجامع اصولگراست. به اعتقاد برخي، اصولگرايي بايد نوع نگرش لاريجاني در طي سالهاي اخير نسبت به كنشگران سياسي را در نظر بگيرد و همچنين در رفتارهاي داخلي، احزاب اصلاحطلب را رقيب و نه دشمن تلقي كند و همانند اصلاحطلبان حاضر باشد از منافع جرياني خود به نفع منافع ملي عبور كند. تصميم به تغيير نام «اصولگرايي» به «جبهه انقلابيگري» به معني در مسير بازسازي قرار گرفتن اين جناح نيست. همچنين انتخاب نام «انقلابيگري» ميتواند خطري براي دو قطبي كردن فضاي سياسي ايران باشد. در چنين فضايي تخريب نهادينه شده و توسعه سياسي با تاخير روبهرو ميشود. ضمن اينكه آسيبهاي جدي به توسعه همهجانبه كشور وارد ميشود.