شوهرم با یک زن بیوه رابطه غیرشرعی دارد | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۲
کد خبر: ۲۰۱۲۸۷
تاریخ انتشار: ۲۱:۵۰ - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵
زن 17 ساله از شوهرش که از خانه گریخته و با یک زن 27 ساله و مطلقه زندگی می کند، شکایت کرد.
از زن به افسر تحیقیق گفت: هر بار که پدرم از سر کار به خانه بازمی گردد من از شدت شرم وارد اتاق می شوم و در را به روی خودم می بندم...
این زن 17 ساله ای که برای اعلام شکایت از همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که عنوان می کرد آن عاشقی های دیوانه وار فقط چند ماه دوام داشت درباره ازدواج خود پس از یک عشق خیابانی به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: 3 سال قبل، زمانی که آخرین سال مقطع راهنمایی را می گذراندم روزی در مسیر بازگشت از مدرسه احساس کردم جوانی مرا زیر نظر دارد او در فاصله چند متری از من حرکت می کرد وگاهی به چهره من نگاهی می انداخت و لبخندی بر لبانش می نشست.
 نمی دانم در آن شرایط سنی چه اتفاقی افتاد که من هم به خاطر هوس های زودگذر دوران نوجوانی، به ابراز احساسات او پاسخ دادم و بدین ترتیب آشنایی من و «محمدحسن» آغاز شد. از آن روز به بعد سعی می کردم به بهانه های مختلف از همکلاسی هایم جدا شوم تا در مسیر خانه با او صحبت کنم.
 خیلی زود ارتباط های ما به دیدارهای خلوت و مخفیانه کشید تا این که او به همراه خانواده اش از من خواستگاری کرد، اما پدرم به شدت مخالف ازدواج من بود و اعتقاد داشت هنوز برای ازدواج و تشکیل یک زندگی مستقل خیلی زود است و من باید ادامه تحصیل بدهم این در حالی بود که من عاشقی دیوانه بودم و تنها به ازدواج با «محمدحسن» می اندیشیدم. این بود که با یک نقشه احمقانه از خانه فرار کردیم تا پدرم برای حفظ آبرویش با این ازدواج موافقت کند. ولی یک روز بعد از فرار توسط ماموران دستگیر شدیم و پدرم در حالی که می گفت این مرد زندگی نیست و نرفته برمی گردی، برخلاف میل باطنی اش مراسم  عقد ما را برگزار کرد اما من کور و کر بودم و حرف های آن روز پدرم را نمی فهمیدم.
هنوز 2 ماه بیشتر از مراسم عقدکنان سپری نشده بود که فهمیدم باردار هستم به همین دلیل پدرم باز هم بغض در گلو مانده اش را فروخورد و با قلبی آکنده از درد و رنج مرا به خانه بخت فرستاد. هنوز چند ماه از این عاشقی دیوانه وار نگذشته بود که ناگهان همه چیز تغییر کرد. همسرم مدام افسوس می خورد که چرا با دختری زیباتر از من ازدواج نکرده است. او گاهی از کوتاهی موهایم ایراد می گرفت و گاهی رنگ چهره ام را بهانه می کرد تا مرا کتک بزند. دیگر بیشتر شب ها به منزل نمی آمد و هزینه های زندگی ام را نیز تامین نمی کرد. زمانی هم که در منزل حضور داشت مدام با شبکه های اجتماعی تلفن همراهش سرگرم بود. وقتی اعتراض می کردم مرا کتک می زد و از خانه خارج می شد به طوری که مدت ها از او بی خبر بودم تا این که متوجه شدم با زنی مطلقه که 10 سال از خودش بزرگ تر است رابطه دارد و در منزل او زندگی می کند. از آن روز به بعد نوزادم را در آغوش می فشردم و تنها اشک می ریختم. پدرم وقتی حال و روز مرا دید مرا به خانه خودش برد. اکنون که 15 ماه از آن روز می‌گذرد همسرم حتی برای دیدن دخترش هم نیامده، در حالی که من نمی توانم به چشمان پدرم نگاه کنم و...
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز