حسين مرعشي:نبود گشايش سياسي در داخل مي‌تواند فرصت بعد از رفع تحريم‌ها را از ايران بگيرد/دولت با جسارت وارد گود سیاست داخلی شود | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۰
کد خبر: ۱۴۶۵۴۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۸ - ۰۵ مرداد ۱۳۹۴
دوران پساتحريم حالا فكر و ذكر خيلي از ناظران سياسي و اقتصادي است. دوراني كه شروعش تنها به دو امضا بستگي دارد؛ امضاي دولت‌هاي ايران و امريكا زير برگه توافق هسته‌اي. با اين حال هيچ كس گويا منتظر آن دو امضا نمانده، هيات‌هاي اروپايي با چمدان‌هاي بسته در صف به ايران هستند و شركت‌هاي ايراني مشغول برنامه‌ريزي براي دوران جديد. در داخل اما خيلي‌ها هنوز چشم به گشايش‌هاي سياسي پيش‌افتاده‌تري دارند. گشايشي كه دولتي‌ها چندباري قول آن را داده بودند، اما براي دوران بعد از توافق. حالا نيمي از ماجرا حل شده، نيمي كه مربوط به گذر از مرحله مذاكرات بود.
دوران پساتحريم حالا فكر و ذكر خيلي از ناظران سياسي و اقتصادي است. دوراني كه شروعش تنها به دو امضا بستگي دارد؛ امضاي دولت‌هاي ايران و امريكا زير برگه توافق هسته‌اي. با اين حال هيچ كس گويا منتظر آن دو امضا نمانده، هيات‌هاي اروپايي با چمدان‌هاي بسته در صف به ايران هستند و شركت‌هاي ايراني مشغول برنامه‌ريزي براي دوران جديد. در داخل اما خيلي‌ها هنوز چشم به گشايش‌هاي سياسي پيش‌افتاده‌تري دارند. گشايشي كه دولتي‌ها چندباري قول آن را داده بودند، اما براي دوران بعد از توافق. حالا نيمي از ماجرا حل شده، نيمي كه مربوط به گذر از مرحله مذاكرات بود. نيم ديگر خيلي‌ها را چشم به راه گذاشته است. حتي برخي ناظران اقتصادي هم كم و بيش از لزوم اصلاحاتي در سياست داخلي براي استفاده بهتر از فضاي بعد از تحريم مي‌گويند. حسين مرعشي، از جمله فعالان سياسي است كه در گفت‌وگو با «اعتماد» مي‌گويد كه بر اين باور است نبود گشايش سياسي در داخل شايد براي اصل توافق تهديدي محسوب نشود اما مي‌تواند فرصت بعد از رفع تحريم‌ها را از ايران بگيرد و اجازه استفاده بهينه از منابع جديد مالي را سلب كند. او همچنين تاكيد دارد كه دولت همان‌طور كه با جسارت وارد گود پرونده هسته‌اي شد بايد اين كار را براي سياست داخلي هم تكرار كند. متن گفت‌وگوي «اعتماد» با مرعشي را در ادامه مي‌خوانيد:

 

توافق هسته‌اي به‌زعم بسياري از ناظران شروع يك دوره جديد
نه تنها براي ايران بلكه براي منطقه خاورميانه است. برخي گروه‌هاي داخلي با ورود به اين دوران جديد دچار مشكلاتي هستند. نقدهايي هم كه وارد مي‌شود ناظر به تغيير آرمان‌ها و اولويت‌هاي ما در اين دوران است. از ديدگاه شما به عنوان يك چهره موافق مذاكرات چه تغييري در اولويت‌هاي ايران در دوران پساتحريم به وجود خواهد آمد؟

پيش از هر چيز بايد تصويري از جريان مذاكرات و رسيدن به اين نقطه ترسيم شود. واضح‌ترين چيز اين است كه مرحله پساتحريم مرحله كاملا متفاوتي براي كشور است. ما در ٣٦ سال پس از انقلاب دوران‌ها و مراحل متفاوتي را گذرانده‌ايم و يك فاكتور مشخص در تمام اين دوران وجود داشت و آن اين بود كه جهان غرب حاضر نمي‌شد كه جمهوري اسلامي را با تمام اصالت‌ها و نقش آن در منطقه و معادلات سياسي بپذيرد. حداقل از اين حيث مرحله پيش رو كاملا متفاوت خواهد بود. اتفاق افتاده اين است كه غرب در اثر ايستادگي ملت و تدابير و منطقي كه دولت از آنها توانست دفاع كند و راهبري مقام معظم رهبري دنياي غرب پذيرفته كه بايد واقعيت جمهوري اسلامي را قبول كند و از اين به بعد با به رسميت شناختن همين واقعيت به مديريت مناسبات سياسي بپردازد. در واقع توافق هسته‌اي يك جلوه‌اي است از يك تصميم جامع جهاني براي اين به رسميت شناختن اصالت و آرمان‌هاي جمهوري اسلامي كه البته پيامد اين هم قايل شدن يك نقش محوري براي ايران در معادلات منطقه‌اي در قدم اول و معادلات بين‌المللي در قدم دوم است.‌اي كاش غرب پيش از وقايعي مثل جريان لانه جاسوسي و جنگ تحميلي اين واقعيت را پذيرفته بود تا امروز شاهد تبعات ناشي از اين به رسميت نشناختن را شاهد نبوديم. به هر حال اگر چه دير اما بالاخره غرب به اين نقطه رسيد و اين هم مثبت است. به هر حال بعد از همه تب و لرزهاي سياسي بعد از انقلاب، چه در بعد داخلي و چه خارجي من اعتقاد دارم كه اكنون به فراز قله‌اي رسيده‌ايم كه مي‌توانيم هم تصوير مشخص و عادلانه‌اي از گذشته داشته باشيم و هم اين امكان را داريم كه افق‌هاي وسيع‌تري را پيش روي خودمان ببينيم و مسير را بهتر از گذشته تعيين كنيم. به عبارتي الان اولويت‌هاي كلان ما پخته شده و جا افتاده است و در ضمن مي‌توانيم داراي نقش فعال در عرصه بين‌الملل باشيم.

اين اولويت‌هاي كلان چه نسبتي با اولويت‌هاي خردتر مثل حوزه سياست داخلي دارد؟ يعني آيا پخته شدن آنها مي‌تواند تاثيري در تغيير برخي از اولويت‌هاي جزيي‌تر بگذارد؟

ببينيد اولويت و آرمان ما مشخص است. چيزي كه تغيير مي‌كند اولويت‌هاي تاكتيكي در حوزه سياسي است. يعني بايد در روش‌ها تغيير ايجاد شود. مشخصا نمي‌توان با يك فضاي سياسي محدود در داخل به استقبال تعامل در عرصه جهاني و جذب سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي رفت. محدوديت سياسي در داخل و بلوكه شدن برخي از درگاه‌هايي كه به پروسه گردش نخبگان كمك مي‌كنند مستقيما به ايجاد رانت و در نهايت هدر رفتن منابع منجر خواهد شد. اولويت اصلي در عرصه سياست داخلي باز كردن راه براي ايفاي نقش چهره‌هاي باتجربه و معقول سياسي است. ما تجربه اين كار را در دو سال اخير در جريان مذاكرات هسته‌اي ديده‌ايم. اين فرآيند نياز دارد كه در داخل هم بازتوليد شود. يعني هم فرآيند حل مشكل سياسي كه با تكيه بر گفت‌وگو و ديپلماسي به سرانجام رسيد و هم چينش نيروهايي كه مي‌توانند بهترين مسير را طراحي كنند و البته توان حركت در آن مسير را هم دارند. ما الان شديدا نيازمند بازگشت افراد قوي و باتجربه به عرصه‌هاي مختلف هستيم؛ از موضوعات فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي گرفته تا مسائل سياسي. واقعيت اين است كه ما متاسفانه با خارج كردن بسياري از نيروهاي خود از چرخه تاثيرگذاري و مديريت به طور مرتب جامعه را از نعمت يك انباشت تجربي محروم كرده‌ايم. افرادي كه ممكن است در كارنامه آنها اشتباهاتي هم باشد اما مهم‌ترين چيز اين است كه اينها حاصل و چكيده سياست‌ورزي و مديريت جامعه ايران پس از انقلاب بوده‌اند. در همين سال‌هاي قبل شاهد بوديم كه برخي سياست‌ورزان و مديران جديد درست دست به برخي اشتباهاتي مي‌زدند كه سال‌ها پيش از آنها بي‌حاصلي آن با اشتباه برخي مديران ثابت شده بود. خب دليل تكرار اين اشتباهات اين بود كه ما آن مديران پيشين را كه انباشتي از تجارب مختلف داشتند كنار گذاشتيم و در واقع راه انتقال تجارب را بستيم.

در اين شرايط مهم‌ترين تهديد براي ايران را چه مي‌دانيد؟

مهم‌ترين تهديد نشناختن شرايط جديد ايران است. اينكه ندانيم با چه پديده‌اي مواجه هستيم و قرار است كجا را مديريت كنيم. آنهايي كه در مذاكرات روبه‌روي ما بودند در واقع ٩٠ درصد قدرت اقتصادي جهان را تشكيل مي‌دادند. امريكا، اتحاديه اروپا و دو قدرت اصلي شرقي يعني روسيه و چين جلوي ما بودند و با احترام با ما برخورد كردند و عموما بر اين موضع بودند كه بايد ايران را تكريم كرد. اين معادله چيزي نيست كه بتوان آن را به سادگي بر هم زد.

ولي اينها در حد يك توصيه اخلاقي به جريان رقيب است. قطعا آن طرف هم با توصيه اخلاقي كه بهتر است چنين شود يا چنان نشود راه خود را تغيير نخواهد داد. سوال اصلي يك سوال سياسي است؛ اينكه در اين شرايط كه يك منظر آن بحث رفع تحريم‌ها و زمينه مساعد سرمايه‌گذاري در ايران و يك منظر ديگر آن مخالفت جدي برخي گروه‌هاي داخلي با اين موقعيت است، چه برنامه سياسي براي كنترل فضا بايد به كار گرفت؟ و اينكه نداشتن اين برنامه آسيب‌هايش چيست؟

ببينيد من در اول صحبتم از لزوم بهره‌گيري از انباشت تجارب سياسي و اجتماعي و اقتصادي سه و نيم دهه اخير صحبت كردم. باور من اين است كه حل پرونده هسته‌اي در واقع لحاظ كردن تجارب همين مدت در حوزه سياست خارجي است. حوزه‌اي كه ما در آن انواع روش‌ها را آزموده‌ايم، هزينه داده‌ايم، جاهايي ايستاديم و جاهايي مصالحه كرديم. جاهايي تهاجمي حركت كرديم و جاهايي به سمت رفت تنش‌ها رفتيم. ما الان آورده و حاصل تمام اين تاكتيك‌ها را مي‌دانيم و اينها در انبار تجارب سياسي نظام ما موجود است. من معتقدم نظام در اين مذاكرات اخير توانست از اندوخته همين انبار تجارب استفاده كند و اين يك عقل‌گرايي سياسي است بدون قرباني كردن آرمان‌ها و اولويت‌هاي اساسي. ما ٨ سال در همين حوزه سياست خارجي نفي تجربه كرديم و نتيجه آن را هم ديديم. يك بار هم در اين دو سال اخير از آن استفاده كرديم و از جاهايي كه لازم بود درس گرفتيم و جاهايي را كه لازم بود تقويت كرديم و نتيجه آن را هم ديديم. حالا همين وضع در سياست داخلي و در ديگر حوزه‌ها هم صدق مي‌كند. ما نتيجه طرد كردن‌ها و خودي و غيرخودي‌ كردن‌هاي بي‌مورد را ديده‌ايم. ما ناچاريم كه يا از گذشته درس بگيريم يا آسيب آن را بپذيريم.

دولت اخيرا در مقاطعي مثل معرفي استاندار استان مركزي يا فارس بر خلاف برخي تصورات قبلي عمل كرد. شما فكر مي‌كنيد اين آيا نشانه‌اي از تمركز بيشتر براي اصلاح سياست داخلي باشد؟

به هر حال دولت حركت‌هاي مثبتي در حوزه سياست داخلي را آغاز كرده است. البته هنوز ورود قاطع و جدي به اين حوزه نداشته اما تغيير برخي رويكردها در ماه‌هاي اخير جاي اميدواري دارد و مي‌تواند اين گمانه را تقويت كند كه دولت از حوزه سياست خارجي قدري فارغ شده و حالا بيشتر به سياست داخلي توجه مي‌كند. من فكر مي‌كنم خود آقاي روحاني در قامت رييس‌جمهوري كاملا مي‌داند كجا ايستاده و چه نيازهايي با چه اولويت‌هايي در سياست داخلي وجود دارد. همين‌طور معتقدم مي‌داند كه چه آسيب‌‌هايي مي‌تواند از اين حوزه به كشور و دولت تحميل شود. اما بر اين باور هستم كه دولت براي پرداختن به سياست داخلي نيازمند جسارت بيشتري است. يعني شناخت هست اما جسارت هنوز به اندازه كافي به وجود نيامده. ما از خيلي چيزهاي پرونده و مذاكرات هسته‌اي بايد درس بگيريم و آن را در داخل بازتوليد كنيم كه يكي از آنها هم همين جسارت براي ورود به بحث‌هاي سنگيني است كه مي‌دانيم دير يا زود بايد تكليف آنها را مشخص كنيم. ما گريزي از اين نداريم كه به اين فرآيند خودي و غيرخودي كردن نيروها با رويكرد سياسي پايان دهيم و با فرايندي حقوقي و واقع‌بينانه رقابت خود را پي بگيريم.

الان موقعيت و مختصات سياسي كشور چقدر مي‌تواند در همين شرايطي كه قرار دارد دوران پساتحريم را مديريت و آن را تبديل به يك موقعيت جديد براي ايران كند؟ اگر نيازي به تغيير باشد اين تغيير بايد از كجا آغاز شود؟

بدنه سياسي و مديريتي امروز جامعه با اين وضع و شرايطي كه داريم جوابگوي مطالبات جامعه نيست و توان مديريت پتانسيل‌هاي جامعه را خصوصا بعد از رفع تحريم‌ها ندارد. در نخستين قدم ما نياز داريم كه مجلسي همتراز با شرايط جديد در كشور تشكيل شود. مجلسي كه تصوير واقع‌بينانه‌اي از تمام زواياي شرايط موجود داشته باشد. مجلسي كه بتواند نقطه تعادل بين آرمان و مصلحت را تشخيص دهد و يكي را فداي ديگري نكند. اگر مجلسي با مختصات ملي كه بتواند نماينده خواسته‌ها، مطالبات و عقايد اكثريت جامعه باشد، تشكيل نشود قطعا امكان روشني براي استفاده از موقعيت پساتحريم وجود نخواهد داشت.

يعني فكر مي‌كنيد اگر اتفاقي نيفتد باعث بازگشت به فضاي پيش از تحريم خواهد شد؟

من خطري را متوجه توافق هسته‌اي نمي‌دانم. نظام سياسي ايران در مواردي كه به جمع‌بندي نهايي برسد جدي خواهد بود. وقتي كه جنگ تمام شد عده‌اي خدمت حضرت امام‌(ره) رسيدند و گفتند اگر اجازه مي‌فرماييد ما برويم دوباره بجنگيم و جلو برويم. امام جمله معروفي فرمودند كه «ما همانطور كه در جنگ جدي بوديم، در صلح هم جدي هستيم». ببينيد نظام ما نظامي است كه به لحاظ تعبيه نهادي به نام رهبري وقتي به يك جمع‌بندي برسد با قدرت در مسير آن جلو مي‌رود.

منظور اين است كه آيا امكان دارد كه مانند تغيير شرايط در دوران گذار از دولت اصلاحات به دولت نهم اتفاق بيفتد؟ مثل سال ٨٤ كه قبل از آن سياست تنش‌زدايي در دستور كار بود و بلافاصله اين سياست تبديل به سياست تهاجمي در عرصه خارجي شد. چنين تغييري را مي‌توان در صورت عدم اصلاح حوزه سياست داخلي، متصور بود؟

آن هم موضوعي است كه به نظر نمي‌رسد حداقل در كوتاه‌مدت خدشه‌اي به آن وارد شود. موضوع تعامل با قدرت‌هاي جهاني و توافق هسته‌اي در يك راستا هستند و در هر وضعيتي به نظر من اين توافق و وضعيت تعامل با دنيا تغيير خاصي نخواهد كرد چون موضوع به طور كلي سياست نظام بوده نه الزاما برنامه دولت. هر چند دولت در اينجا نقش يك كارگزار خبره و كاركشته را بازي كرد كه توانست اين سياست را به سرانجام برساند.

پس خطري براي بازگشت متصور نيستيد؟ كلا اگر بتوان آسيبي ناشي از سياست داخلي را در قبال توافق هسته‌اي متصور بود، آن آسيب چيست؟

نه. به نظر من بازگشتي در كار نيست. اين طور نيست كه مانند مثالي كه شما زديد فرمان سياست كشور در اين خصوص به سمت ديگري بپيچد. اما باز هم مساله در معرض يك خطر ديگر وجود دارد و آن اينكه به دليل مسائلي چون ضعف‌هاي داخلي و تنش سياسي و بي‌برنامگي براي مسير آينده، امكان استفاده بهينه از وضعيت پساتحريم از كشور سلب شود. موضوع اصلي از نظر من اين است. مثال اين مساله اين‌گونه است كه شما يك اتومبيل خوب و مناسب داريد و يك جاده با كيفيت هم پيش روي شما قرار دارد، اما شما راننده خوبي نيستيد و نمي‌توانيد اين مسير را با وجود مهيا بودن امكانات سخت افزاري آن به سلامت و با كمترين هزينه طي كنيد. يعني بحث الان بر سر امكانات نرم‌افزاري سياسي است كه بتواند از سخت‌افزاري كه در آستانه مهيا شدن است، بهره‌برداري كامل و حداكثري را ببرد.

اين موضوع در چه فرآيندي تاثيرگذاري خود را نشان خواهد داد؟

ما الان در مرحله‌اي هستيم كه هم خودمان و هم ديگران و شركا و حتي رقباي خارجي‌مان مي‌توانيم درباره ايران درست فكر كنيم. يعني اولويت‌ها را درست بشناسيم و منطق سوار بر امور را درست تشخيص دهيم. در مقابل هم مي‌توانيم دوباره درگير سياست تنگ‌نظرانه باشيم. اين كشور را هم مي‌شود با ٢٠ يا ٣٠ ميليارد دلار اداره كرد و هم با ٥٠٠ ميليارد دلار. مساله كيفيت اداره كشور در اين شرايط است. ما بايد بدانيم كه از توسعه و پيشرفت چه مي‌خواهيم. منظورمان از سرمايه‌گذاري در بخش‌هاي مختلف چيست؟ چقدر مي‌خواهيم به ديگران بازار بدهيم و از آنها بازار بگيريم؟ الان فضاي مناسب به وجود آمده اما اين به معناي پايان كار نيست. چون به هر حال تركيب مديران سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كشور است كه مشخص مي‌كند چقدر و چگونه مي‌توان از اين فضا بهره‌برداري كرد. كشور ما الان در مسير يك سرمايه‌گذاري بزرگ قرار گرفته است. شما فقط به رفت و آمدهاي همين يك هفته اخير به كشور دقت كنيد. كم نظير كه هيچ بلكه اين موقعيت بي‌نظير است. چرا اينقدر رقابت بر سر آمدن به بازار سرمايه‌گذاري ايران بين قدرت‌هاي اقتصادي وجود دارد؟ چون اينجا سود خوابيده است. آنها با آمدن به ايران سود خواهند داشت. ما هم اين طرف مي‌توانيم سود داشته باشيم. اما مساله اين است كه سود براي چه كسي؟ يك زماني تا همين الان بحث كاسبان تحريم مطرح بود. آيا همين گروه‌هايي كه توانستند از فرصت تحريم به نفع دلالي خويش استفاده كنند و طي مدت زماني كوتاه به انباشت سرمايه‌هاي بادآورده بپردازند بعد از تحريم و شروع سرمايه‌گذاري در ايران بيكار مي‌شوند؟ قطعا آنها قصدي براي كنار رفتن ندارند. سرمايه‌هاي اينچنيني كاركردي ضد توسعه دارند، هم در حوزه سياسي و هم اقتصادي. ثروت امثال بابك زنجاني‌ها چه سودي براي ما داشته؟ هيچ. فضاي بعد از تحريم بايد طوري كنترل و مديريت شود كه ضمن كمك به پيشرفت كشور اجازه انباشت به سرمايه‌هاي ضد توسعه را ندهد. راه‌حل اين موضوع هم سياسي است. يعني مساله، مساله‌اي سياسي است. چرا كه اين انباشت سرمايه‌ها از مسير رانت بوده و رانت هم يك پديده سياسي است كه تاثيرات اقتصادي دارد. خطر اين است كه اگر درگاه اين رانت‌ها بسته نشود اتفاقا مسيري كه دولت براي ورود سرمايه به كشور باز كرده حتي در كوتاه‌مدت به ضرر خودش عمل كند و اين اتفاق با فربه شدن برخي سرمايه‌هاي باد آورده امكان بروز دارد. الان مساله كشور ما نياز به چند صد ميليارد سرمايه‌گذاري و ايجاد پنج تا شش ميليون شغل است. اما در مقابل در وضعيتي هستيم كه من معتقدم مي‌توانيم روي ركود اقتصاد جهاني تاثير بگذاريم و دنيا را كمك كنيم تا از اين ركود خارج شود.

يعني در چه فرآيندي ما مي‌توانيم ركود اقتصادي جهان را حل كنيم يا به حل آن كمك كنيم؟ چنين ظرفيتي در كجاي كشور ما قرار دارد؟

ما بالاخره ظرفيت توليد شش ميليون بشكه نفت در روز را داريم و بايد به سطح آن برسيم. اين يعني بيش از پنج برابر درآمد فعلي نفت. بعد اين افزايش درآمدهاي نفتي را پيش از آنكه اجازه دهند كه وارد درآمدهاي خزانه كشور شود و ٨٥ درصد آن هزينه يك ديوان‌سالاري كشنده و غيركارآمد شود، بايد وارد مسير توسعه زيرساخت‌هاي كشور شود. از پروژه‌هاي حمل و نقل گرفته تا طرح‌هاي انتقال آب و مسائل بسيار گسترده ديگر. ركود اقتصادي در دنيا به اين برمي‌گردد كه كشورهاي صنعتي كه در آنها پس‌انداز وجود دارد، نمي‌توانند پروژه‌هاي اقتصادي با بازده لازم را تعريف كنند. به عبارتي اين پس‌اندازها در داخل سيستم خود اين كشورها راكد باقي مي‌ماند. ايران الان توان اين را دارد كه پروژه‌هايي را تعريف كند كه توان جذب اين سرمايه‌هاي راكد را داشته باشند. ما الان در يك ارزيابي واقع‌بينانه مي‌توانيم پذيراي ٥٠٠ ميليارد دلار سرمايه‌گذاري مشترك اقتصادي باشيم. اين تقريبا همان عددي است كه زمينه ركود اقتصاد جهاني را فراهم كرده است. اين اتفاق اگر بيفتد از يك سو زمينه جهش ما را فراهم كرده و از سويي هم دنيا را از ركود خارج مي‌كند.

خب فرض مي‌كنيم كه حساب و كتاب مربوط به اين معادله كاملا درست و بدون نقص باشد. اينجا از ديدگاه گروه‌هايي كه منتقد فرآيند تنش‌زدايي هستند مي‌توان اين سوال را مطرح كرد كه چرا ما بايد بياييم و زمينه خروج اقتصاد جهاني از ركود را فراهم كنيم؟ آيا در اين ارتباط همانقدر كه ديگران سود خواهند برد، ما هم منتفع خواهيم شد؟

من اعتقاد دارم كه ايران با ظرفيت‌هايي كه دارد مي‌تواند بين يك تا دو دهه از موتورهاي اصلي حركت اقتصاد جهاني باشد. در چنين رابطه‌اي قطعا موضوع يك رابطه يك طرفه نيست كه فقط ما نيازمند طرف مقابل باشيم. اگر ما بتوانيم زمينه اين كار را فراهم كنيم آن وقت اين ما هستيم كه دنيا را براي خروج از ركود ياري كرده‌ايم و دنيا هم براي ماندن در وضعيت جديد نيازمند ادامه ياري ما خواهد بود. اين موضوع هم نيازمند شناخت كارگزاران و تصميم‌گيران داخلي از واقعيت جامعه جهاني از يك سو و واقعيت كشور و ساخت جامعه از سوي ديگر است. يعني مديران ما هم بايد اين شناخت را داشته باشند و هم آن را بپذيرند و قبول كنند. اتفاقي كه در سال‌هاي پيش از ٩٢ در كشور افتاد اين نبود كه صرفا شناختي از موقعيت‌ها و ظرفيت‌ها و شيوه‌هاي درست اداره كشور وجود نداشت. بلكه در جاهايي مديران و تصميم‌گيراني بودند كه اين شناخت را داشتند و مي‌دانستند كه جامعه ايراني چيست، حوزه تكثر آن چگونه است، مطالباتش چيست، علايقش در چه حوزه‌هايي گسترده شده و مسائلي از اين قبيل. اما مساله اين بود كه با وجود داشتن اين دانش نسبت به واقعيت جامعه، كشور را به اين شكل نمي‌خواستند. يعني به شكلي مي‌خواستند كه در ذهن خود تصوير كرده بودند و اين خطرناك است. پس ما با دو مساله در مديريت و تصميم‌گيري كلان مواجه بوديم و هنوز هم تا حدودي هستيم؛ اول عدم شناخت از پديده‌اي به نام ايران با تمام شاخصه‌هاي اجتماعي و جغرافيايي و اقتصادي‌اش. دوم هم عدم پذيرش واقعيت موجود.

برمي‌گرديم به همان مساله سياسي بعد از تحريم‌ها. اين مساله چيست؟ منظورم مسائلي است كه مي‌تواند زمينه توقف برخي حركت‌ها را مهيا كند.

ايران از نظر من شيري است كه سال‌هاي زيادي در قفس بوده است. حالا درهاي اين قفس در حال باز شدن هستند. اما بعد از باز شدن درهاي اين قفس باز هم دو كار مي‌شود كرد؛ يكي اينكه وقتي اين شير بيرون آمد باز هم با زنجيري آن را ببنديد و دامنه حركت آن را محدود كنيد كه در اين حالت هر چند آن شير چند قدمي مي‌تواند بيشتر حركت كند و ديگر در قفس نيست، ولي همزمان نمي‌توانيم بگوييم كه موجودي آزاد است و مي‌تواند حركت طبيعي داشته باشد. يك بار مي‌شود بعد از باز شدن درهاي قفس اجازه اين حركت طبيعي را بدون مانع ايجاد كرد. اينجاست كه آن شير مي‌تواند پرش كند. مساله سياسي ما بعد از تحريم‌ها اين است، چون چه بخواهيم و چه نخواهيم آن قفس ديگر موجوديت ندارد.
نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز